اجتماعی

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۱ ق.ظ

سوال دوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۵۱
shahla nooralah
پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۴۸ ق.ظ

سوال اول


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۴۸
shahla nooralah
چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ب.ظ

عکستت




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۹
shahla nooralah
چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۲۴ ب.ظ

موسیقی




دریافت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۴
shahla nooralah
چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ب.ظ

دست نگه دارید

نمی دانم فیلم سینمایی«تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه. در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice berg) دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
***
نمی دانم کتاب«قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست. حیوانات دست به دستِ هم می شوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلاب شان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام«باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما«باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. شعار او این است:«من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه«باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
***
اولویت بندی(Priority setting) از مهم ترین مهارت های زندگی ست. شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد. شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید. اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
«کارل مارکس» ، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را«تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و مثال کلان اجتماعی را ازیاد می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟
 دکتر محمد رضاسرگلزایی(روانپزشک)
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۲
shahla nooralah
چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ب.ظ

نامه‌ای از خلبان افسانه‌ای ایرانی عباس دوران به همسرش



 خاتون من ، مهناز خانم گلم سلام

بگو که خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه کرد جنگ جنگ است و زن و بچه هم نمی شناسد .

نوشته بودی دلت می خواهد برگردی بوشهر . مهناز به جان تو کسی اینجا نیست همه زن و بچه ها یشان را فرستادند تهران و شیراز و اصفهان و ...

علی هم (سرلشگر خلبان شهید علیرضا یاسینی ) امروز و فرداست که پروانه خانم و بچه ها را بیاورد شیراز دیشب یک سر رفتم آن جا .

علیرضا برای ماموریت رفته بود همدان از آنجا تلفن زد من تازه از ماموریت برگشته بودم می خواستم برای خودم چای بریزم که گفتند تلفن .

علی گفت : مهرزاد مریضه پروانه دست تنهاست .

قول گرفت که سر بزنم گفت : نری خونه مثل نعش بیفتی بعد بگی یادم رفت و از خستگی خوابم رفت ، می دانی این زن و شوهر چه لیلی و مجنونی هستند .

پروانه طفلک از قبل هم لاغر تر شده مهرزاد کوچولو هم سرخک گرفته و پشت سرش هم اوریون پروانه خانم معلوم بود یک دل سیر گریه کرده .

به علی زنگ زدم و گفتم علی فکر کنم پروانه خانم مریضی مهرزاد را بهانه کرده و حسابی برات گریه کرده است .

علی خندید و گفت : حسود چشم نداری توی این دنیا یکی لیلی من باشه ؟

دلم اینجا گرفته عینکم رو زدم و همان طور با لباس پرواز و پوتین هایی که چند روز واکس نخورده نشستم تا آفتاب کم کم طلوع کنه باد آن روزی افتادم که آورده بودمت اینجا ،

تو رستوران متل ریسکس نمی دونم شاید سالگرد ازدواج یکی از بچه ها بود .

اگر پروانه خانم و بچه ها توی این یکی دو روز راهی شیراز شدند برایت پول می فرستم .

خیلی فرصت کم می کنم به خونه سر بزنم ، علی هم همینطور حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم .

دوش که پیشکش پوتینهایم را هم دو سه روز یکبار هم وقت نمی کنم از پایم خارج کنم .

علی که اون همه خوش تیپ بود رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی که هر وقت می رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته بود .

بچه های گردان یک شب وقتی من و علی داشت کم کم خوابمون می برد دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام آب را هم رویمان بازکردند .

اولش کلی بد و بی راه حواله شان کردیم اما بعد فکر کردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتینهایمان را که در آوردیم دیدیم لای انگشتهایمان کپک زده است .

مهناز مواظب خودت باش این حرفها را نزدم که ناراحت بشی بالاخره جنگ است و وضعیت مملکت غیر عادی .

نمی شود توقع داشت چون یک سال است ازدواج کردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم جنگ و مردم و کشور را رها کرد و آمد نشست توی خانه .

از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی کردیم و خوش بخت بودیم به قول بعضی

از بچه های گردان خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاکمان می آید . بگذریم

از بابت شیراز خیالت راحت آن جا امن است کوه های بلند اطرافش را احاطه کرده و اجازه نمی دهد هواپیماهای دشمن خدای ناکرده آنجا را بزنند .

درباره خودم هم شاید باورت نشه اما تا بحال هر ماموریتی انجام دادمسر زن و بچه های مردم بمب نریختم اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبودهادامه دادم .

لابد خیلی تعجب کردی که توی همین مدت کوتاه چطور شوهر ساکت و کم حرفت به یک آدم پر حرف تبدیل شده خودم هم نمی دانم به همه سلام برسان به خانه ما زیاد سر بزن مادرم تورا که می بیند انگار من را دیده

سعی می کنم برای شیراز ماموریتی دست و پا کنم و بیایم تو راهم ببینم همه چیز زود درست می شود دوستت دارم خیلی زیاد

مواظب خودت باش

همسرت عباس - مهر ماه1359

  این سند عاشقانه ادای دینی ست به آنان که در راه دفاع از ایران جان بر سر پیمان نهادند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۹
shahla nooralah
چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ب.ظ

چرخه خشونت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۳
shahla nooralah
پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ق.ظ

عکس


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۴۳
shahla nooralah
پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ

سلام

عرفان پسرم است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۳۹
shahla nooralah
پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ق.ظ

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از ,بلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۳۸
shahla nooralah